یه نوشته خیلی زیبا توی کامنتهای نوشته آخرم از “جستجوگر” دیدم که حیفم اومد اینجا نذارمش. خودم فضای توصیفی این نوشته رو کاملاٌ لمس کردم و شرایطی مشابه اوون رو زیاد داشتم، برام جالبه که بدونم نوشته این متن در اصل کی هست، خوشحال میشم جوستجوگر در این مورد بیشتر بگه:
طعم گس خرمالو هم سرشار از شيرينيست…
از درخت بالا رو …نزديکترين ميوه به خورشيد از همه رسيده تر است ….
اين باغ هميشه ميوه ی نورسی دارد پس نگران کلاغهاو میوه ی گندیده نباش برای همه سهم باقيست…..
آن طرفتر صندوقهای پر ز ميوه و صفهای طولانی را ميبينم ……
اما من عاشق دستان خليده و زانوی پاره و موهای پريشان شده در تقلای ميان بازوهای پر استقامت درختم تا با احتياط بر پنجه ی پاهايم بايستم و بر ميوه هايش دست درازی کنم…حتی اگر چانه ام زخمی از سقوطهای پياپی باشد و چشمانم خیس ……تا شب هنوز وقت باقیست از نو شروع میکنم…….
و چه لذتی دارد آن زمان که روی شاخه ای نشسته ای و با دهانی پر به صندوقهای ميوه نگاه ميکني و چه زيبا می نماید اين رنجی که در آغوشش کشيدي..شاید احساس ميکنی در پس اين همه ماجرا تو نيز به بار نشسته ای ………..