لااقل به 90% آدمهایی که از یه چیزی مثل سوسک میترسند، با حوصله و توضیح منتطقی میشه قبولوند که به دلاییلی مثل اینکه تو خیلی از سوسک گنده تری، سوسک نیش نمیزنه، زهر نداره، حمله که بهت نمیکنه هیچ، بلکه ازت تقریباٌ فرار هم میکنه، فوقش به فرض هم اگر کثیف باشه و بتونه سبب مریضی بشه اما این ارتباطی با ترست نداره و فرار ازش به این صورت مثل فرار از یک مثلاٌ پرنده زیبای آلوده به ویروس بی معنا هست… باید فقط ارام و با حوصله از محیط دورش کرد…
اما در عمل از بین 90 درصدی که معولاٌ این دلایل رو میپذیرند باز هم بیش از 90 % ترسشون از سوسک باقی خواهد موند…. (از جیغ و فرار نابههنگامشون میشه کاملاٌ دید….)
لااقل به 90% آدمهایی که از چراغ قرمز رد میشن یا قوانین مفید راهنمایی رو رعایت نمیکنند، با حوصله و توضیح منتطقی میشه قبولوند که به دلایلی مثل اینکه با اینکار وقت همه از جمله خودت بیشتر گرفته میشه، اینکه حطرتصادف بیشتر میشه، اینکه نظم و زیبایی و اعصاب همه رو به هم میریزه و … نباید این قوانین رو تحقیر کرد و زیر پا گذاشت….
اما در عمل از بین 90 درصدی که کاملاٌ این دلایل رو میپذیرند باز هم بیش از 90 % یا قوانین رو اگر جای خلوت و بحث جریمه نباشه زیر پا میذارن و یا اینکه با دلخوری عمل میکنند…..
رفتار آدمی بیشتر مجموعهای از عادتهاش هست تا افکارش… عادتهایی که متاثر از افکار سالها پیشش از دوران کودکی هستند. رفتار آدمها گاهی ارتباط کمی با دانش موجود و تفکرات ارتقا یافتشون داره. برای داشتن یک جامعه خوب اگر هم نمیتونیم که ترک عادات غلط بر مبنای فکرهای بهتر امروزمون بکنیم، خوبه که در آموزش این افکار صحیح به بچههایی که عادات یک عمرشون الان شکل میگیره با حوصله تلاش کنیم، اگر که امیدوارانه دچارعادت یاس آمیزه “فایدهای نداره” و “بیحوصلگی” نباشیم…..
به جرعت میتونم بگم بیش از 90% آدمها نابغههای پنهانند، هوش… استعداد…. و نبوغ … در بسیاری از چیزها حتی یادگیری علوم پیچیده ریاضی و فیزیک و …. به نظرم چیزی جز صبوری در درک و فهم رابطه منطقی موجود بین پدیدهها نیست…. کم حوصلگی که پس از مدتی در آدمی به غلط به عنوان “کم هوشی و بی استعدادی” جلوه میکنه و خطاب میشه…. شاید به دلیل همون عادات مرسوم باورتون نشه، اما اینو از اونجایی که هم شاگرد همه جور کلاس …معلم… و استادی بودم… و هم همه جور شاگردی از ضعیفترینها تا حتی بهترینها (رتبههای زیر 100 کنکور و برندگان المپیاد جهانی)، سر کلاسم بودن، دارم میگم…. من گاهی در انتهای ذهن ضعیفترین اونا و قویترین اونا توانی مشابه دیدم…. توانی که متناسب با محیط، تدبیر آدمهای اطراف و خودشون تبدل به ؛نبوغی سرشار از هوش؛ و یا برعکس و به تعبیر غلط ؛کند ذهن؛ متجلی شده……
اون دو مثال تنها نمونهای از عادتهای پیشپا افتاده ماست که اولی رو نمیشه چندان عادت زشتی هم ارزیابی کرد بلکه به خاطر شفافیت موضوع عنوان شد. ما سر شار از صدها نوع عادات مهم بد و خوبیم که بعضیهاشون فاکتورهای بسیار مهم شخصیتی و اجتماعی ما هستند…. اگر که نمیتونیم عادات ضعیفمونو متناسب با ارتقاء دانشمون بهبود ببخشیم… میتونیم که سعی کنیم… گوش بدیم … مطالعه کنیم… حوصله کنیم و بفهمیم و رفتار آینده جامعه رو با بهبود عادات بچههای امروز اطرافمون ارتقا بدیم….
وا مصیبتا اگر که از هیبت شتر تعصب و غرور آرمیده در وجودمون افکارمونم نتونیم که ارتقا بدیم …
کاشکی که با نهیب به شترهای غرور لمیده در وجودمون ما هم هنوز چون کودکان امکان تغییر عادات بد رو متناسب با فهم ودانش روزافزونمون داشتیم………… چقدر دلم میگیره وقتی از هیبت این شتر لمیده با تمام وجود با هزار ترفند و حتی گاهی داد و فریاد، دفاع میکنیم…. مبادا که این شتر مغرور، آزرده خاطر بشه…. آخ کسی یادش میاد…؟ ما مشتاق اوون مقصد متعالی بودیم؟ ….. یا این شترهای مغرور متمادی….؟…؟؟!!!