چیزی که آدم ازش خوشش میاد با چیزی که درسته با چیزی که راسته با چیزی که دروغه با چیزی که واقعییه با چیزی که هیجانیه و چیزی که حقیقته… اینا همه با هم فرق دارن. معمولاٌ تشخیص اینها حتی برای آدمهای راستین دشواره چه برسه به ناراستها… وقتی هم تشخیص داده شد عمل بهش مطابق با انصاف دشوارتر…
خوب این وسط خیلی حقایق گم که چه عرض کنم چنان گنگ میشه که انگاری نبوده و نیست… گویی پیش از خلق نیست میشه، چه در گوینده چه در شنوده و چه در منتقد….،
تشخیص نادرستیهای متداول در این انبوه متفاوت، در کلام، رفتار و چهره آدم نادان خیلی دشوار نیست، چون اونقدر ناشیانه عمل میکنه که گویاست برای جمع… پس جمع معمولاٌ دنباله رو او نخواهد و آسیب آدم نادان اگر چه به کرات اتفاق میافته اما تسری پیدا نمیکنه و جامعه رو خسارت محدودی میزنه….
در مورد آدم دانا هم چندان نگرانی در این باب نیست چرا که با حاشیه ضعف ریشهای ذاتی انسان برایند نسبی خوبی از راستیها در رفتارش هست و تسری رفتار اون در جامعه هم اغلب سعادتی است هرچند کمیاب….
اما وای وای وای….. وقتی که نادان دانایی و یا دانای نادانی بر مسند تصمیم باشه….. نه خودش و نه بسیاری از اطرافیان توان تشخیص سره را از ناسره در آن انبوه متفاوت ندارند… دلم همیشه از این آدمها سخت میگیره….. همیشه… وقتی اینجور میشم با همه وجود حس میکنم که چقدر عبور از وادی نادانی به دانایی دشوار و صعبالعبور هست…. جوری که دانای نادان و نادان دانای عقل میانه بیشترین خسارتها رو به آدمها و انسانیت و جامعه میزنه… امیدوارم که ما این وسط نمونده باسیم و نمونیم.
اما باز هم به نظرم میاد که ارزش ذاتی آدم دانای نادان و نادان دانا از آدم نادان بیشتر هست چون به هر جهت برای کندن از نادانی و رسیدن به دانای باید از این حد وسط عبور کرد. اما در عمل اغلب دانای نادان و نادان دانا ممکنه نتایج بسیار بدتری رو برای خودشون و به ویژه جامعه به همراه بیارن. اینه که صبوری زیادی در طی این طریق دشوار لازم داریم برای هممون. اینه که گاهی عصبانیت ما از این آدمهای با عقل میانه بسیار بیشتر از نادانهاست. اما چه میشه کرد که به نظرم به سختی میشه راهی رو پیدا کرد، آموزش داد و اجرا کرد که در عبور از عقل میانه با خسارت کم عبور موفق داشته باشیم. این عصبانیتها این ناامیدیها گاهی حتی سبب تحریک بی اختیار اما ناروای ذهنهای راستین و داناهای جامعه میشه و سبب افت در کمک موثٍر برای عبور موفق جامعه از عقل میانه میشه، آخه یه جورایی اونا هم دچار میانهاند، کم میانمون خیلی کمه، باید سعی کرد … باید صبور بود… باید دوست داشت… باید دوست داشت تمام طیف نادان تا دانا رو….. حتی میانههارو…