در وبلاگ یکی از دوستان متن زیبایی درباره ارزش سکوت و زیبایی اون خوندم. خوب ابداٌ نمیخوام زیبایی سکوت رو به ویژه در لحظات خاص منکر بشم، اما به نظرم میاد کمی باید این ارزش رو بیشتر نقد کرد. از این سبب متن زیر رو که کامنت مرتبط من با اون موضوع بود رو فکر کردم توی این پست بذارم.
و آیا این سکوت همیشه خوبه یا اینکه گاهی شکسته بشه؟… شاید در پس اوون سکوت دل ما منتظر شنیدن چیزی است که به این سکوت زیبایی بخشیده… در این صورت سکوت رو دوست داریم به امید لحظهای که به اتفاقی دوست داشتنی تبدیل بشه…. اما به نظرم خیلی اوقات انتهای این سکوت دردآور هست… وفتی که سکوت شکسته میشه کلام میشکفه آشنایی رشد میکنه و در یک رشد غیر متقارن اختلاف سر بر میکشه و معضل عدم تحمل تفاوتها، آشنایی و کلام رو خستهکننده میکنه… اونوقت سکوت باز هم خوبه… اما نه به امید شکفته شدن با کلامی زیبا… که برای رهایی از مسلسل کشنده کلامات نا آشنا… نمیشه گفت که اون سکوت اول بهتره یا این…. به نظرم در عین زیبایی ناخودآگاه سکوتهای تست نشده، ارزش واقعی این سکوتها تا وقتی که تحملپذیری افکار متقابل در پس اون امتحان نشده ، معلوم نیست.
این شاید بشه گفت شبیه عشق های تست نشده هست. عشقهایی که شاید اگر مجال وصال برای عاشق و معشوق بود درپس طبیعت اختلافهای جزئی-کلی، واقعی-سلیقهای به به یک علاقه معمول ویا حتی سردی تام مبدل میشد. پس حیفه که این دوستیها در قیاس با اون عشقهای آتشین تست نشده کم بها بشن.