بی فرهنگی های ما

 تقریباً همه ایرانی های داخل و خارج کشور از فرهنگ و تمدن ایرانی که مسلماً ارزش های منحصر بفرد بسیاری دارد با افتخار یاد میکنند )و البته که بر هر فرهنگی نیز نقدی وارد است(. صاحب نظران و محققان بسیاری در این این باره نوشته و خواهند نوشت. اما قصد این نوشته گشایش نیم نگاهی هم به “بی فرهنگی های ما” ایرانیان فرهیخته و متمدن در عصر حاضر است. چرا که بنظر می آید بسیاری از ما در سالهای اخیر نتوانسته ایم چنانکه باید فرهنگ ایرانی خود را با فضا و امکانات زندگی در عصر جدید ارتقاء دهیم. گویی بهره گیری از ابزار و امکانات جدید را موضوعی جدا از فرهنگ دانسته، مصادیق آداب و رفتار زندگی شهری جدید را چیزی مازاد بر فرهنگ دانسته و لزوماً عدم رعایت آن را بی فرهنگی و بی ادبی نمیدانیم. بدین سبب در ایجاد رفتاری متعادل و سازنده با دیگران و محیط جدید، اغلب مسئله های جدی داریم. بگذارید با تعدادی مثال موضوع را روشن تر کنیم:

1-     عدم رعایت قواعد ترافیک و رانندگی در کشور ما بیداد میکند. گویی نیازمند آنیم که مخترعان و نخبگانی از خودمان یا کره مریخ چراغ راهنما را از نو ابداع، حدود سرعت مجاز و فاصله ایمنی را تعریف و حرکت بین خطوط و لزوم رعایت حق تقدم هنگام تعویض مسیر حرکت و استفاده از راهنما را به سواره و پیاده ما آموزش دهند. نکند زدن چراغ راهنما هم نیاز به ارز و ضمانت بانکی و توجهات ویژه دولت دارد؟ چنانچه کارخانه های خودروسازی ما چراغ راهنما روی ماشین تعبیه نمیکردند و یا دولت اجازه استفاده از چراغ راهنما نمیداد و علائم راهنمایی رانندگی در خیابان و جاده ها نصب نبودند، حتماً جنبش دانشجویی و مردمی در خیابانها به راه افتاده و نامه های سر گشاده در رسانه های داخلی و خارجی و شاید هم نامه به سازمان حقوق بشر ارسال میگردید، چرا که لااقل بیش از نیمی از چندین هزار کشته در هر سال بدلیل عدم رعایت قواعد و ابزار مذکور است. آیا ما در بهره گیری صحیح از خودرو بی فرهنگ نیستیم؟ چنانچه ما نتوانیم خود را بطور صحیح و موثری با این قوانین سازگار، و آنها را رعایت کنیم، با عرض معذرت باید به عصر گاری سواری و حمل بار با الاغ برگردیم (پیشاپیش جسارت بنده را شما شهروندان نیکو  ببخشید) تا مگر بدین شکل ابزار جنگ و دعوای خیابانی و جاده ها را به کناری نهاده، کمتر به هم آسیب جسمی و روحی بزنیم.

چند سال پیش که مسیر رفت و آمدم با یکی از دوستان، مشابه بود و صبح ها را با هم میرفتیم، همیشه سر یکی از تقاطع ها از من میپرسید: کدام راه؟ 50 متر خلاف ورود ممنوع یا دور زدن یک مسیر یکی دو کیلومتری، که بنده هم همیشه مسیر قانونی طولانی تر را پیشنهاد میکردم، یکی از روزها در پاسخ به سوال او گفتم: فکر کن انتهای این مسیر کوتاه عبور ممنوع، بن بست است، پس لطفاً در خود هیچگاه تردید نکن و موضوع را به انتخاب نکشان و جداً که پس از آن دیگر جای سوال نبود. فکر میکنم لازم است همه ما با فرهنگی و اخلاقی کردن رعایت قوانین ترافیک (و بسیاری از قوانین مهم و کارآمد دیگر) ذهن خود را در معرض انتخاب قرار ندهیم چرا که قطعاً ما ایرانی ها بسیار ابا داریم از اینکه بی ادب و بی فرهنگ خطاب کردیم.  

2-      مصرف بی رویه آب و انرژی در کشور ما بیداد میکند. روزگاری نه چندان دور (30، 40 سال پیش) اغلب مردم ما توانایی شستن ظرف و ظروف بجا مانده از صرف غذای یک جمع پنج شش نفره را با دو سه لیتر آب داشتند. ریشه این توانایی در ضرورت حمل روزی دو سه بار گالن های آب 10- 15 لیتری از لب چشمه و قنات برای مصرف کل یک خانواده پنج شش نفره برای بیست و چهار ساعت داشت.  اکنون چطور؟ برای شستن هر بشقاب برخی از ما پنج لیتر آب مصرف میکنیم، یعنی لااقل تفاوت ده برابری. حال آنکه با وجود مواد شوینده، آب گرم و شیر و لوازم کنترل، کار باید ساده تر و بهینه ترباشد.

 اوضاع در کشاورزی ما از این بدتر هم است، تا توانسته ایم با ابزار جدید زمین را ده ها متر و بلکه بیش از یکصد متر برای چند صد هزار چاه عمیق شکافته ایم و سی سال بیش از حد برداشته کرده ایم. در اولین فرصت از اطرافیانتان بپرسید، تصورشان از موجودی آبهای زیر زمینی ما چگونه است؟ آیا صرف اینکه امسال یا سال بعد چندین برف و باران حسابی بیاید مسئله کاملاً حل شده و سطح آبهای زیر زمینی به جای اول خود یعنی روزگار پیش از چاه های عمیق حاصل از دنیای صنعتی برمی گردد؟ بسیاری از صاحب نظران و کارشناسان معتقدند چنان مصرف بی رویه آب داشته ایم که اگر از فردا تا بیش از بیست سال دیگر هم برداشت های بی رویه را متوقف کنیم، بیست سی سال تمام بارندگی لازم است تا سطح آب های زیر زمینی به وضع اولیه برگردد ما غافل بوده و هستیم که آب زیرزمینی ما نیز مانند نفت رو به اتمام است. و البته که این به معنای جاری شدن چندین هزاران قنات و چشمه خشک شده پیشین نخواهد بود که این مسیر معمولاً برگشت ناپذیر و متفاوت است.

غیر از این است که ما فرهنگ استفاده از چاه عمیق و سیستم لوله کشی آب در خانه و مزرعه مان را نداریم؟ اگر نتوانیم بیاموزیم و رعایت کنیم جسارتاً باید شیر فلکه ها را بسته و به عصر حمل آب در گالن برگردیم تا یادمان بیاید استحمام با پنج لیتر آب ولرم و دوش های محدود دو سه دقیقه ای حمام های عمومی را. چرا که جوری برخی از هم وطنان این روزگار ما به استحمام و دوش باز دو سه ساعته و مصرف سی برابری آب خو گرفته اند، که حتی دوش استحمام استاندارد هم در ذهن شان نمیگنجد.  

3-      رها کردن زباله های خانگی و صنعتی در سطح شهر و روستا و طبیعت در کشور ما بیداد میکند. چنانکه حتی شهرداری های ما در بسیاری از شهر ها و مناطق نیازی به نصب سطل زباله نمیبینند. به یاد دارم که نامه گلایه آمیزی چند سال پیش برای شورای شهری نوشتم که در فاصله پنجاه متری محل شورا کوهی از زباله در میانه شهر در خیابان و پیاده رو رها شده بود و نه برای یک بار که محل دائمی زباله های سرگردان بود. عیر از اینست که اغلب مردم ما چندان توجهی که نکرده هیچ، برای حل مشکل اعتراضی که نکرده هیچ، خود نیز بر آن زباله رها شده در خیابان و پیاده رو ها خواهیم افزود. از این منظر روستاهای پیشین ما توسعه یافته تر بودند، چرا که پراکندگی زباله در جای جای روستا نبود و انباشت زباله های غالباً تجزیه پذیر در جاهای معینی منتج به کود مناسب کشاورزی طی چند ماه میگردید، فرایندی که اکنون در برخی از بهترین خانه های ویلایی اروپایی نیز صورت میگیرد.  

4-     کارت های بانکی مان مثلاً رمز دارد اما وقت خرید بیش از نود درصد فروشگاه ها و حتی مراکز دولتی بجای آنکه از شما دعوت به ورود رمز کنند، رمزتان را می پرسند. آیا ما بی سوادیم؟ یا فرهنگ استفاده از خدمات بانکی مدرن را نداریم؟ این موضوع هم رها میشود تا روزی که که تبدیل به معضلی جدی گردد، مثلاً وقتی که امکاناتی مشابه ویزا کارت های بین المللی در دسترس عموم قرار گیرد که با دانستن رمز و شماره بدون نیاز به خود کارت پرداخت های انلاین برای خرید میسر خواهد بود.

مثال از این دست فراوان است مانندعدم استفاده درست از کامپیوتر، اینترنت، تلویزیون و …. ما نه تنها هنوز کشوری توسعه یافته نیستیم، آن هم نه به سبب پایین بودن سطح تکنولوژی که بیشتر به جهت عدم فرهنگ درست در بهره گیری از تکنولوژی، بلکه حتی بدرستی هم وارد دنیای صنعتی نشده ایم، ما در واقع با تکنولوژی برخورد که بهتر است بگوییم تصادف کرده ایم و با ابزار قدرتمند، تیز و سریع تکنولوژی وجود خود و طبیعت پیرامونمان را آسیب های جدی زده ایم. البته که در بسیاری از موارد هم از همین تکنولوژی بهره های بسیار برده و میبریم پس منظور عقبگرد به دنیای گالن و گاری نیست که ضرورت دارد که فرهنگ درست بهره گیری از ابزار نوین را آموخته و بدون تعلل، مستمر بکار گیریم.  افتخار به یک فرهنگ و تمدن تاریخی و اتکا تنها به برخی از آداب و تربیت های سنتی (که متاسفانه در مقام عمل آنها هم در حال فراموشی هستند) مشکل ده ها مورد بی فرهنگی ها ما را حل نخواهد کرد. ما بی فرهنگی های خود را پشت چهره فرهنگی تاریخی خود پنهان میکنیم، چنانچه به سرعت با همدیگر در این روند بازنگری نکنیم دیر یا زود ما جماعتی بی فرهنگ خواهیم بود، ….

 بی فرهنگی چیز عجیب غریبی نیست، چنانچه گنده لات محله در رجوع به نانوایی بدون رعایت نوبت از دیگران با اصرار و سر و صدا بخواهد  کنار رفته به او راه دهند و سپس قرص نانی برداشته و برود، همه در تشخیص این بی ادبی و بی فرهنگی تواناییم، اما ما به ظاهر آدمهای مودب و با فرهنگ مقید به نوبت در نانوایی، خود یا فرزندانمان در خیابانها و جاده ها از این بدتر میکنیم و به بدترین شکل با بوق و چراغ دادن بی جهت و انواع ویراژها، راه امن را از دیگران میدزدیم. همین امروز اگر روستایی ساده دلی از خویشان شما بدون اطلاع قبلی در زده مهمانتان گردد و در هنگام صرف غذا در کنار مهمانان به اصطلاح با کلاس شما، قاشق چنگال را بخوبی استفاده نکند، بسیاری از ما از نمود این بی فرهنگی در جلوی دوستانمان خجل خواهیم شد و یا با هم به او خواهیم خندید، اما خود در عدم رعایت نظم و مقرارات اجتماعی و ابزار مناسب زندگی جدید به مراتب از او بدتریم، چنانکه بهتر است کلان شهرهای خود را گنده روستاهای بی نظم بنامیم. ما اغلب روستایی های مزین به البسه شهری، بزک شده با انواع و اقسام آرایش، در خانه های شیک مملو از ابزار مدرنیم که اغلب توانایی کشاورزی و باغداری و هم زیستی مناسب با طبیعت را از دست داده ایم، اما چندان به فنون و قواعد شهر نشینی آشنا و مقید نیستیم. و افسوس که زرق و برق زندگی مان و هزینه سرسام آور تامین کالا و خدمات شهریمان از بودجه ملی، بدون درک درستی از منافع ملی، انگیزه کار تولیدی مفید را نیز از آن روستایی ساده دل گرفته است و او نیز سودای شهری شدن دارد.

 پس چرا متعجبیم از اینکه با این همه منابع و ثروت خدادادی و آن تاریخ و تمدن کهن و فرهنگ غنی، چنین درمانده ایم؟ بر عکس تفکر عمومی در جامعه، به نظرم مشکل اصلی ما این نیست که ما دولت کار آمدی نداشته یا نداریم،  اصولاً هیچ دولتی در دنیا نمیتواند بدون همراهی مردم خود، در انجام کارهای مهم و بزرگ در سطح وسیع موفق باشد. به نظرم ما حتی فرهنگ اداره امور به کمک دولت در عصر جدید را هم نداریم. چنین است که اغلب کم کاری ها و بی فرهنگی های مدرن خود را در ناتوانی دولت خلاصه میکنیم.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *