دوستان عزیز سال نو مبارک. آرزو میکنم سالی باشد پر از فرصت های خوب و چالش های اندک، آموزنده، هیجان ساز و مفید. پست قبل درباره “زندگی لحظه ای، زندگی نقطه ای” را پیش از تبریک سال نو نوشتم، تا بتوانم آرزو کنم 1400 سالی باشد که زندگی نقطه ای خود را در محور زمان بسط دهید، تا با آرامش بیشتر و احساس بهتری “زندگی پیوسته” را تجربه کنید. شاید “در لحظه زیستن” گاهی به ما شادی ناگهانی بزرگی دهد که فارغ از گذشته و آینده به اوج برسیم و لذت ببریم، اما هنوز چند روز یا حتی چند ساعت نگذشته ممکن است بی اندازه فرو بریزیم. مثل آنکه یک روز غذای درست حسابی و پر حجمی بخوریم و چندین روز گرسنه باشیم. در یک روز نمیشود وعده های غذایی روزهای قبل و بعد را هم خورد. حداکثر برداشت ما از هر لحظه حد و حدودی دارد. پس بهتر است داشته ها و نداشته های خود را در بستر زمان تقسم کنیم. در لحظه زیستن باید متصل به گذشته و آینده مان باشد، در این صورت هرگز لحظه ای نخواهد آمد که در آن چیزی برای زیستن نداشته باشیم. وجود حقیقی ما نه آن است که فقط در این لحظه احساس میکنیم، آنچه در گذشته بوده ایم و آنچه می توانیم در آینده باشیم، متوسط وجود ماست. وجود متوسط خود را دریابیم و رشد دهیم. با توانایی گام برداشتن در محور زمان، هرگز چنان عرصه به ما تنگ نخواهد شد که احساس اضطراب و تنگ نفسی کنیم. هنر گام برداشتن در محور زمان را باید همچون گام برداشتن در محورهای مکانی آموخت، آنوقت هیچگاه هیچ چیز آنقدر ناخوشایند نیست که ما را نگران کند، چون وجود ما در یک لحظه خلاصه نمیشود که کسی و چیزی بتواند تمام هست و نیست ما را در یک لحظه تهدید کند. دنیای چهار بعدی، دنیای بهتر و شگفت انگیز تری است. زمان را دریابیم و در اختیار بگیریم، همچون قدم زدن در طول و عرض یک خیابان، “خیابان زمان” .
ع-یار-ج، بهار 1400