هیچ کس نگران خورشیدی که شب در پشت کوهها و دشت گم میشه نیست… چون همه میدونن که اون فردا صبح دوباره سر خواهد زد…لمس ناخوشایندی چیزی که از دست داده شده از هر کسی بر میاد و باور دریافتن چیزی که دریافتی از مسیری که پیمودی باز به خوبی احساس میشه… نبوغ واقعی آدمها اونجاست که خورشیدهایی رو که یک بار در زندگی ممکنه سر بزنن قبل از طلوع باور میکنه و احساس گم شدن خورشیدهایی رو که هرگز باز نمیگردند پیش از رفتن لمس میکنه…
نبوغ واقعی آدمی اونجاست و به کسانی میشه گفت نابغه که میتونن قبل از اینکه به وضعیت بدی دچار شن کاملاٌ حس و باورش کنن در حالیکه فرصت دور شدن از اون رو هنوز دارن و پیش از آنکه چیز ارزشمندی رو بدست بیارن عظمتش رو درک میکنن و با نهایت انگیزه به طرفش میرن و دائم نمیپرسن… آیا این راه به همونجا منتهی میشه؟… اگر چه این پرسش بسیار لازم است… اما اگر پیش از یافتن چیزی به باور پیدا کردنش پیش از دیدار و اگر در از دست دادن چیزی به باور گم کردنش پیش از تکرار نرسیدهایم بدانیم که هرگز درما نبوغی نیست.. اگر چه از سر تکرار یا شانس یا به واسطه دیگرانی که متاثر در زندگی تو هستند به هر کجا یا ناکجابادی برسیم….