حتماٌ این ضرب المثل معروف رو شنیدید که عالم بی عمل به زنبور بی عسل ماند. در محتویات دینی ما هم چنین اشاراتی هست. جمله ای که عزیزی هم اخیراٌ روی موضوعی متذکر شد. مشابه این ضرب المثل موارد دیگری هم هست از جمله: “خرما خورده دیگری را از خرما خوردن منع نکند” که حدیثی هم در این مورد هست. یا یکی دیگش: “گر اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی”.
یادم میاد چندین ماه پیش وقتی بنده خدایی در دشواری مسئله خاصی گرفتار بود و در مباحثه مربوطه صحبت به بهره گیری از مشاوره های روانشناختی از متخصصین مربوطه برای حل مشکل رسید، عنوان می کرد که آن روشها بیهوده است چرا که بسیاری از آن متخصصین خود در زنگی شخصی دچار مشکلاتی مشابه هستند که با روش های توصیه شده خودشان نتوانسته اند آن را حل کنند. اما آیا واقعاٌ عالم بی عمل به زنبور بی عسل ماند؟ به معنای بی حاصلی تام؟ و اصلاٌ آیا “عالم بی عمل” میسر است؟ و راستی چرا با اینکه کوزه گر از کوزه شکسته آب می خورد اما مثل موارد بالا ملامت نگردیده است؟ شاید چون عیان است که آب خوردنش از کوزه شکسته به معنای شکسته بودن تمام آنچه به دیگران میدهد نیست.
در اینکه بسیار نیکوست که عملمان از علممان تا حد ممکن تاثیر بسیار نزدیک بگیرد تردیدی نیست، چون نهایتاٌ ارزش علوم در بکار گرفته شدن آنها در عمل است. در اینکه وقتی آگاهیم، مجاز به توجیه اشتباهات خود به شیوه های مختلف نیستیم هم تردیدی نیست. پس به هیچ عنوان هدف نوشته حاضر ایجاد خلل در چنین مواردی نیست. نکته مود بحث در نوشته حاضر انصاف در حفظ ارزش های نهفته در علوم عالمان است چه از نوع با عمل یا بی عمل. اگر چه تجلی همزمان عمل شایسته با علم در عالم نشانه بسیار موثر مفیدی برای ترویج آن علم و عمل در جامعه است، اما بی عملی عالم لزوماٌ به معنای خدشه در ارزش علوم اکتسابی یا اکتشافی وی نیست اگر چه میتواند بسیار جای سوال و گاهی سبب تاسف شدید باشد. گاه حتی جای تاسف هم نیست و بکار گیری هر علمی در شرایط مختلف و موارد و اشخاص مختلف لزوماٌ نتیجه و ارزش مشابه نداشته و نباید داشته باشد. باز هم شاید نیاز به یادآوری است که چنین چیزی به معنای روزنه ای برای توجیه رفتارهای اشتباه آگاهانه ما نباید باشد. اما برای مثال حکایت “آدم خرما خورده نباید دیگری را از خرما خوردن منع کند” اگر چه احساساٌ زیباست اما درست نمیتواند باشد. چرا که تاثیر خرما بسته به شرایط و حال شخص میتواند بسیار نیکو تا مضر باشد. طبیب خرما خورده هم میتواند شخص بیماری را از خرما خوردن در صورتی که برای بیماری وی مضر باشد، منع کند با توضیح کامل اینکه چه وقت هایی اینکار خوب یا بد است.
مشکل اساسی وقتی پیش میآید که رفتار ناپسندی در کسی از دوران کودکی به عادتی نامناسب تبدیل شده است. یا در دوران جوانی و ناپختگی شخص در شرایط آسیب پذیر به عادات و اشتباهاتی خو گرفته است که مقابله با آنها برایش بسیار دشوارتر از کسانی است که به تازگی در معرض آن آسیب قرار دارند (از نوشته های پیشین در این باره مطلبی تحت عنوان “افکار آدمی عادات آدمی”). حال اگر این شخص متخصص روانشاسی بوده و به سبب عادات بد کهنه خود برای مثال توفیق در کنترل عصبانیت خود ندارد، این به معنای بیهودگی روش های توصیه شده وی به بیمارش برای کنترل عصبانیت نیست. اگر چه میتواند به معنای تمام و کمال نبودن نسخه پیشنهادی وی برای درمان همه موارد باشد. اما دانش وی در آن زمینه میتواند برای بسیاری از موارد و اشخاص دیگر بسیار موثر و مفید باشد.
مثال بسیار بارز برای چنین موضوعی ضعف سطح درسی و تحصیلات بچه های برخی معلم های نمونه و اساتید دانشگاه است. آیا این لزوماٌ به معنای بی ارزشی علوم و اشکال در روش آموزشی آنها به دانش اموزان و دانشجویان دیگر است؟ واضح است که اینطور نیست، وجود ضعف تحصیلی در یک دانش آموز و دانشجو میتواند به سبب ده ها دلیل مختلف باشد که تنها معدودی از آنها میتواند نشانه ای از بی ارزشی دانش و روش والدینش باشد. چگونه است که مریض بودن یک دکتر حتی بسیار ماهر و دانشمند و اتفاقاٌ دارای بیماری مرتبط با زمینه کاری خودش، به ندرت از نگاه مردم ملامت گردیده و نشانه ضعف علم او در آن زمینه محسوب نمی گردد اما در مورد عالمان دیگر اینگونه نیست. مگر نه اینکه بیمار شدن شخص اغلب دلایل متفاوتی از ژنتیکی، محیط، زمانه، امکانات، حوادث و … دارد. و مگر نه اینکه راه درمان هر دردی بسته به شرایط بیمار، سن وی، میزان پیشرفت بیماری و .. دارد. اشکالات رفتاری-شخصیتی در زمینه های دیگر هم اغلب تابع بسیاری از چنین عواملی است. پس انصاف نیست و حق نیست که که وجود بی عملی را در عالمان به معنای بی بها بودن آنها و دانششان بدانیم. شاید به نوعی دیگر در بررسی ارزش و جایگاه قهرمانان و تاثیرات وی در جامعه هم بتوان چنین تحلیلی را بیان کرد، نکته ای که اخیراٌ هم توسط عزیزی مورد بحث واقع گردیده بود.
گاهی در این زمینه فیلسوفان و مدعیان اصلاحات اجتماعی، فرهنگی بیش از دیگران مورد ملامت بوده و متعاقباٌارزش علوم و کارشان مورد تردید واقع شده است. در حالیکه نظریه های بسیاری از از همان بی عملان منشا سعادت برای جامعه بشری بوده است. چنان که بر عکس گاه نیکو سرشت های بسیاری به سبب طرح روش های غلط نادانسته و ناخواسته سبب گمراهی انسان برای دهه ها و حتی سده ها شده اند.
پایان کلام آنکه تاثیرات علوم عالمان و ارزش آن را باید سوای از اشکالات شخصیتی آنها سنجید تا در حق دانش و دانش دوستی خللی حاصل نگردد، هنری که از با ارزش ترین امیدهای آدمی در راه پر پیچ و خم زندگی است. امید آنکه خالق زیبایی و زندگی، ما را در عمل به درستی هایی که آگاهیم تواناتر کند.