سلام آقا یا خانم محترم یک رای (که به دلیل لحن نظری که گذاشتید و موضوع سیاسی اون فکر میکنم که آقا باشید چون خانمها کمتر به خودشون زحمت مطالعه فکر و تلاش برای مباحث اساسی جامعه رو میدن). جالبه که شما بدون توجه به مطلب نوشته شده در پست قبل و پستهای اخیر این سایت، تنها از بخش کامنت این سایت به عنوان تابلو تبلیغاتی بهره گرفتید، آیا جامعه مطلوب احتمالی مد نظر شما هم کاراکترهاش بر این اساسه؟! شاید هم این اشکال شما نیست غفلت ماست که در زدن 10 صبح رو هم مثل نیمه شب بی موقع میدونیم از این سبب که اغلب خوابیم، با اینکه ارزش پیغام این پیک در زدن نیمه شب رو هم مجاز میکنه. امیدوارم تنها از روی شتابی لحظهای ننویسیم و به جز پر کردن فضای خالی بین برنامههای واجبمون ارزش همیشگی برای این موضوع قائل بشیم.
و اما بعدش:
با اینکه خرسندم که شما هم وطن عزیز آنقدر به مبحث اساسی انتخابات حساس هستید و ارزش قائل شدید که راجع به اون تلاش کنید و این از مهمترین نکات برای توسعه یافتگی هر جامعه هست، اما با پیغام نهفته در نظر شما موافق نیستم. نه به این سبب که تایید کننده سیاستاهای فرهنگی، اقتصادی، سیاسی جاری هستم، که صد البته تنها با کمی تعقل و تفکر حقیقی و خارج از تعصب میشه کاستیهای بسیار زیادی رو دید. و مطمئن باشید نویسنده این متن نا ملایمتیها و جفاهای زیادی رو هم شخصاٌ متحمل شده. و بد نیست بدونید که سالهاست تقریباٌ با همه نوع آدمی از هر قشری در طبقات مختلف در داخل و خارج کشور تعامل داشتم و نه از سر سیری مینویسم و نه گرسنگی نه از روی بی دردی و نه از فرط درماندگی. با این همه نه تفکر مدرن و نه تفکر متحجرانه دوای درد نابسامانیهای حاضر و موثر برای حرکت به سمت اون مقصود نیست. بحث این موضوع طولانی و کمی ممکن هست پیچیده باشه و اینجا مجال صحبتش نیست. اما فقط لحظهای به این میشه فکر کرد که معدل جامعه ما کدام تفکر یا شخصیت نمادین هست؟ معدل و شاخص مذهبی ما؟ معدل ادراک مدرنیته ما؟ معدل فهم اقتصاد و سیاست کلان ما؟ معدل پذیرش دموکراسی و لیبرال خواهی ما؟ فکر میکنم اگر یه آمار از آدمای پیرامونمون بگیریم، از دوستان، فامیل، شهرهای بزرگ مثل تهران، شهرهای کوچیک، قومهای مختلف و روستاها… از باسواد و بی سواد و دانش آموز و دانشجو و استاد و کشاورز و کارگر و هنرمند…. جواب این معدل هرگز نه دموکراسی مدرن غربی (مطلوب روشن فکران پیشرو ما) و نه جامعه سنتی متحجرانه (مطلوب متحجران تند رو ما) خواهد بود. اگر چه در هر دو طیف آدمهای صادق دوست داشتنی و ارزشمند داریم و همینطور بعضی آدمهای سودجو. به نظرم میاد باز هم معدل مذکور چیزی نزدیک به پدیده دوم خرداد و تفکر اصلاح طلبانه کسی مثل خاتمی درمیاد. منظور این نیست که این تفکر و این شخص ایده آل هست که مسلماٌ دو تفکر مدرن و متحجرانه هر دو ردش میکنن و ازش عصبانی هسته. اما ناچاراٌ تنها راه اداره جامعه حاضر ما بهره گیری و پذیرش منطقی این معدل برای سیر و سوق به سوی وضعیتی بهتر هست. به نظر میاد که حتی اگر به طور معجزه آسایی به جای تفکر تند رو و اصول گرایانه حاکم فعلی (که به قول خود اونا هم معجزه آسا اومدن) تفکر بسیار مدرن و دموکراتی که شاید مطلوب عده قابل توجهی از مردم ما هست، حاکم فعلی این کشور می بود چندان هم امور بهتر از حال قابل اداره نبود چرا که معدل متوسط جامعه نمیتونه هضمش کنه.
اگر نگاهی به روند کلی جامعه ایران در صد سال اخیر داشته باشیم میبینیم که اگر چه در مواردی بسته به شرایط خاص داخلی و خارجی یکی از این دو تفکر حدی مذکور نبض امور رو در اختیار داشتن، اما پس از مدتی باز معدل متوسط جامعه وضعیت رو تعیین کرده. درست مثل آبی که در زمینی در گودترین قسمت به طوری ذاتیٌ جمع میشه اگر هم مدتی با صرف انرژی زیاد به طرفین رانده بشه اما باز هم تمایلش به سمت همان گودی است. در اثر تکرار این رفت و برگشتها و فرسایش و جابه جایی این گودی و برامدگیها هست که میشه به مقصود متعالی تری رسید.
حال اگر نگاهی به تغییر مطلوب معدل جامعه در صذ سال اخیر در ایران داشته باشیم، خواهیم دید اوضاع نه تنها دل سرد کننده نیست، بلکه امیدوارانه در حال رشد و ترقی هست. اما باید صبور بود و در این جا به جایی متناسب و متاثر بر معدل متوسط جامعه حرکت کرد. توجه به توفیق معدل متوسط جامعه ثمره خوبی برای رفتن به سوی اون مطلوب خواهد داشت اگر که به فطرت تکامل خواهی آدمی و ارتفاء اون معدل ایمان داشته باشیم، و نباید با طرح رویای بیستی (که همچین هم بیست بودنش محرز نیست) فضای دل سرد کنندهای رو برای معدل و حدل بالایی جامعه طرح کنیم و فضا رو برای حد دیگه باز که از رشد آرام این 10 به 11 نا امید بشیم. رشد منطقی ، آرام، پایدار و مداوم 10 به 11 ارزشمند تر از رویای بیستی هست که هنوز هم میلیونها نفر در این جامعه اون رو نجس میدونن (اگر چه اونم موجود خداست).
همیشه بین چیزی که میخوایم و چیزی که هست فاصلهای هست، تا وقتی که نقطهای میسر و امکان پذیر رو بین این دو نپدیریم (اگر چه شاید این نقطه به نظر خیلی دور از خواسته ما بیاد) اصولاٌ امکان طی طریق میسر نیست. این موضوع من رو یاد یکی از مسائل بسیار معروف و قدیمی ریاضی-فلسفی یونانی میندازه که میگه: برای رفتن از نقطه 1 به نقطه 2 باید اول از وسط این دو (نقطه 3) رد بشیم و برای این کار باید از وسط نقطه 1 و 3 هم ردبشیم (نقطه 4) و برای این منظور هم باید از وسط نقطه 1و 4 رد بشیم (نقطه 5)… و به همین ترتیب. بنابراین رسیده به نقطه 2 رو غیر ممکن میدونه چون همیشه باید اول از نقطه وسطی رد بشیم و شماره این وسطیها حدی نداره و این مسئله سالها و بلکه قرنها (بیشتر از طرف سوفسطائیان) مطرح بود و جواب مناسبی نداشت. اما عملاٌ حرکت وجود داره و ما نه هیچوقت، و نه به یکباره به نقطه دو نمی رسیم بلکه با پذیرش قدرت گام خودمون متناسب با طول راه با پذیرش هر گام به جلوی منطقی به سمت مطلوب طی راه میکنیم، حتی اگر این گام کوچک به نظر در این راه طولانی محقر و عبث جلوه کنه.منکر لزوم حداقلهای لازم برای تنفس آدمی نیستم، اما فکر میکنم طویلی راه نباید هرگز ارزش زیبای هر گام رو تحقیر کنه. آدمی به حبس در بهترین شرایط زنده نیست اما به حرکت در بدترین شرایط زنده است. خوشبختی انسان تنها در ارزش وضع نیست که در ذات حرکت به سوی وضعی بهتر نهفته هست. از این رو حس خوشبختی و موفقیت حاصل از 10 به 11 حتی بالاتر از 100 به 101 هست اگر که با پتک 100 بر جهش 1 نکوبیم. اینو میشه در حس بذبختی بسیاری که گاهی 100 اونا میشه 99 فهمید که اون عظمت 100 نمیتونه براشون افت منفی 1 رو به حسی مثبت بدل کنه.